مشکلات سلامت روان، مانند اختلال دوقطبی، نه تنها بر احساسات فرد تأثیر می گذارد، بلکه به طور قابل توجهی فرآیندهای شناختی آنها را تغییر می دهد. در طول یک دوره شیدایی یا هیپومانیک، افراد مبتلا به اختلال دوقطبی ممکن است انرژی ذهنی بالا و هجوم افکار مسابقه ای را تجربه کنند. برعکس، در طول دوره های افسردگی، تفکر ممکن است به طور قابل توجهی کند شود. هر دو نوع اپیزود می توانند مانع از توانایی فرد برای تمرکز، بازیابی اطلاعات و تصمیم گیری موثر شوند.
درمان مناسب برای اختلال دوقطبی می تواند منجر به مدیریت بهتر اپیزودها و کاهش تاثیر این بیماری بر فرآیندهای شناختی، حافظه و توانایی های تمرکز شود. با پرداختن به علل ریشه ای و اجرای راهبردهای مقابله ای مناسب، افراد می توانند بهزیستی ذهنی کلی خود را بهبود بخشند و زندگی رضایت بخشی بیشتری داشته باشند.
آیا اختلال دوقطبی بر نحوه تفکر افراد تأثیر می گذارد؟
اختلال دوقطبی، یک وضعیت سلامت روانی که بر نوسانات خلقی و ثبات عاطفی تأثیر می گذارد، می تواند به طور قابل توجهی بر نحوه تفکر و استدلال فرد تأثیر بگذارد، به ویژه در مراحل مختلف اختلال مانند دوره های شیدایی، هیپومانیک یا افسردگی. در صورت بروز یک دوره شیدایی، که با سطوح انرژی بالا، افکار سریع و رفتار تکانشی مشخص می شود، ممکن است فرد افکار مسابقه ای را تجربه کند که کنترل آن سخت است. برعکس، در یک دوره افسردگی که در آن افکار تمایل به کندی دارند، ممکن است تمرکز یا تمرکز روی وظایف در دست مشکل باشد.
نوع اختلال دوقطبی که یک فرد از آن رنج می برد، می تواند تعیین کند که چگونه بر تفکر او تأثیر می گذارد. چهار نوع متمایز وجود دارد:
- اختلال دوقطبی I که با دورههای شیدایی شدید و دورههای افسردگی احتمالی مشخص میشود.
- اختلال دوقطبی II، با اپیزودهای هیپومانیک کمتر شدید و دورههای افسردگی اساسی.ا
- اختلال سیکلوتیمیک (سیکلوتیمیا)، که با دوره های متناوب علائم هیپومانیک و افسردگی خفیف مشخص می شود که معیارهای کامل یک دوره خلقی را برآورده نمی کند.
- سایر اختلالات دوقطبی مشخص و نامشخص و مرتبط. در حالی که اختلالات دوقطبی I و دوقطبی II شایع ترین انواع هستند، تمایز اصلی بین آنها در شدت دوره های شیدایی و بروز یا عدم وقوع دوره های افسردگی نهفته است. در اختلال دوقطبی II، افراد به جای شیدایی، هیپومانیا را تجربه می کنند که شدت و مدت آن کمتر از شیدایی است و همچنین افسردگی شدید را تجربه می کنند. برعکس، افراد مبتلا به اختلال دوقطبی I همیشه دوره های افسردگی را تجربه نمی کنند.
برای اطمینان از مناسب بودن محتوا برای مخاطب عام، ارائه توضیحات واضح در مورد اصطلاحات پزشکی و اجتناب از اصطلاحات فنی بیش از حد ضروری است. این به خوانندگان با هر زمینهای اجازه میدهد تا موضوع را بدون مشکل یا سردرگمی درک کنند.
اختلال دوقطبی چگونه بر افکار افراد تأثیر می گذارد؟
الگوهای فکری رایج در طول یک دوره شیدایی
در طول یک دوره شیدایی، یک فرد ممکن است خلق و خوی بالا را تجربه کند که با انرژی شدید، بی قراری و سرخوشی مشخص می شود که می تواند برای یک هفته یا بیشتر ادامه یابد . این اپیزودها می توانند به طور قابل توجهی الگوهای فکری فرد را نیز تغییر دهند. برخی از تغییرات شناختی رایج در طول دوره شیدایی عبارتند از (منبع مطلب):
- افکار سریع: در این حالت، فرد ممکن است ذهن خود را مدام در حال تپیدن ببیند، به سرعت فکر کند و نتواند افکار خود را “ببندد”. این تفکر سریع ممکن است به ایدهها و خلاقیتهای جدید منجر شود، اما میتواند تمرکز بر وظایف خاص یا حفظ یک رشته فکری روشن را نیز چالشبرانگیز کند.
- انرژی ذهنی بالا: افرادی که شیدایی را تجربه می کنند اغلب توانایی شناختی بالایی از خود نشان می دهند که به آنها امکان می دهد عمیق تر فکر کنند و احتمالاً مفاهیم نوآورانه ای را ایجاد کنند. در حالی که این افزایش فعالیت ذهنی ممکن است خلاقیت را تقویت کند، همچنین می تواند مانع از توانایی آنها در تمرکز و حفظ اطلاعات شود.
- مشکل در تمرکز یا به خاطر سپردن چیزها: فردی که در یک دوره شیدایی قرار دارد ممکن است برای توجه به جزئیات و حفظ تمرکز روی یک موضوع خاص تلاش کند. این اختلال شناختی می تواند منجر به فراموشی و دشواری در انجام وظایفی شود که نیازمند تلاش ذهنی مداوم است.
- تکانشگری: کسانی که در حالت شیدایی هستند ممکن است بدون در نظر گرفتن عواقب اقدام کنند و منجر به تصمیمات و رفتارهای بی پروا شوند. این اقدامات می تواند شامل رانندگی پرخطر، خرید بیش از حد، یا داشتن رابطه جنسی محافظت نشده باشد. در حالی که تصمیم گیری تکانشی ممکن است منجر به رضایت کوتاه مدت شود، می تواند اثرات منفی طولانی مدت جدی بر زندگی فرد داشته باشد.
در اختلال دوقطبی II، شکل خفیف تری از شیدایی به نام هیپومانیا ممکن است رخ دهد. دورههای هیپومانیک شباهتهایی با دورههای شیدایی دارند، اما شدت کمتری دارند و مدت کوتاهتری دارند. با این حال، آنها همچنان در ایجاد افکار مسابقهای، تکانشگری و مشکل در تمرکز نقش دارند، اگرچه لزوماً به اندازه اپیزودهای شیدایی تمام عیار نیستند.
الگوهای فکری رایج در طول یک دوره افسردگی
در طول یک دوره افسردگی، که یک اتفاق رایج در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی است، خلق و خوی و الگوهای فکری فرد به طور قابل توجهی تحت تاثیر قرار می گیرد. این دوره بیش از یک خلق و خوی دائماً ضعیف را شامل می شود. همچنین بر نحوه تفکر شما تأثیر می گذارد و شرکت مؤثر در فعالیت های روزانه را برای شما چالش برانگیز می کند. برخی از تغییرات شناختی که ممکن است در این دوران تجربه کنید عبارتند از:
- انرژی ذهنی کم: اغلب به عنوان خستگی ذهنی یا مه مغزی توصیف می شود، این حالت می تواند تمرکز، تفکر واضح و به خاطر سپردن جزئیات مهم را برای شما بسیار دشوار کند. در نتیجه، ممکن است برای حفظ تمرکز یا انجام کارهایی که زمانی آسان به نظر میرسیدند دچار مشکل شوید. این تنبلی نیست، بلکه یک چالش شناختی واقعی است که ناشی از دوره افسردگی شماست.
- مشکل در تمرکز: این می تواند به اشکال مختلف ظاهر شود، مانند مشکل در تمرکز روی یک کار در یک زمان یا به راحتی پرت شدن. همچنین ممکن است به این معنی باشد که در طول مکالمهها برای پیگیری کردن مشکل دارید یا در خواندن و درک مطالب نوشته شده مشکل دارید.
- مشکل در تصمیم گیری: افسردگی اغلب به دلیل احساس عدم اطمینان و شک به خود منجر به عدم تصمیم گیری می شود. این می تواند حتی ساده ترین تصمیم ها را برای شما چالش برانگیز کند، مانند اینکه صبح ها چه بپوشید یا ناهار را کجا بخورید.
- حافظه ضعیف: در طول یک دوره افسردگی، حافظه شما ممکن است به طور قابل توجهی بدتر شود. ممکن است در به خاطر سپردن جزئیات رویدادها، مکالمات یا دستورالعمل های اخیر که به شما داده شده است مشکل داشته باشید. این می تواند منجر به ناامیدی و تشدید بیشتر احساس ناامیدی و عدم کفایت شود.
- افکار درباره مرگ و خودکشی: شاید جدی ترین و نگران کننده ترین تغییر شناختی در طول یک دوره افسردگی، افزایش افکار در مورد مرگ و خودکشی باشد. این افکار ممکن است از ایده های زودگذر و ناراحت کننده تا نشخوار فکری های مداوم که هر لحظه بیداری شما را از بین می برد متغیر باشد. اگر شما یا شخصی که می شناسید شروع به تجربه این نوع افکار کرد، فوراً به دنبال کمک حرفه ای باشید.
همچنین مهم است که توجه داشته باشید که در طول یک دوره افسردگی، تحریف های شناختی – که خطاهایی در تفکر یا قضاوت هستند – ممکن است ایجاد شوند. این تحریفها میتوانند شما را به تفکر منفی در مورد خود، دنیای اطراف و آیندهتان سوق دهند. این الگوی فکری منفی می تواند احساسات ناامیدی، غمگینی یا بی ارزشی را ترکیب کند و مدیریت افسردگی را برای شما چالش برانگیزتر کند. با شناخت این تحریفات شناختی و جستجوی کمک حرفه ای، می توانید شروع به کار بر روی آنها کنید و کنترل افکار و احساسات خود را دوباره به دست آورید.
در بحبوحه یک دوره افسردگی، تحریفهای شناختی رایجی که افراد ممکن است تجربه کنند شامل تفکر همه یا هیچ، فاجعهسازی، رد صلاحیتهای مثبت، استدلال عاطفی، خواندن ذهن، تعمیم بیش از حد و شخصیسازی است. این الگوهای فکری منفی می تواند تأثیر قابل توجهی بر سلامت روان و رفاه کلی فرد داشته باشد.
- تفکر همه یا هیچ، که به عنوان “تفکر سیاه و سفید” نیز شناخته می شود، شامل درک موقعیت ها به عنوان کامل یا وحشتناک است که منجر به احساس بی ارزشی به دلیل نقص یا اشتباهات کوچک می شود.
- فاجعه سازی زمانی است که افراد تصور می کنند بدترین نتیجه ممکن رخ خواهد داد، حتی اگر احتمال آن کم باشد. این تحریف شناختی می تواند منجر به نگرانی و اضطراب بیش از حد در مورد رویدادهای آینده شود.
- رد صلاحیت مثبت ها شامل نادیده گرفتن جنبه های مثبت یک موقعیت و تمرکز صرف بر روی منفی است. این می تواند منجر به درک اغراق آمیز از شکست یا ناامیدی شود.
- استدلال عاطفی زمانی اتفاق می افتد که افراد بر اساس احساسات خود به جای واقعیات نتیجه می گیرند. به عنوان مثال، احساس دوست نداشتن ممکن است کسی را به این باور برساند که علیرغم شواهد خلاف آن، هیچ کس او را دوست ندارد.
- ذهن خوانی شامل این فرض است که می دانید دیگران به چه چیزی فکر می کنند بدون هیچ مدرک مشخصی. این تحریف شناختی می تواند منجر به سوء تفاهم ها و نگرانی های غیر ضروری شود.
- تعمیم بیش از حد زمانی اتفاق می افتد که یک تجربه واحد، باورهای فرد را در مورد تمام تجربیات مشابه در آینده دیکته کند. برای مثال، اگر کسی چند روز بد داشته باشد، ممکن است باور کند که دیگر هرگز خوشحال نخواهد شد.
- شخصی سازی شامل پذیرفتن مسئولیت شخصی برای رویدادها یا شرایطی است که لزوماً تقصیر شما نیست. این می تواند منجر به احساس گناه و سرزنش خود شود، حتی اگر دلیل منطقی برای آن وجود نداشته باشد.
گفتار درمانی می تواند به افراد کمک کند تا این تحریفات شناختی را در الگوهای فکری خود شناسایی کرده و راهبردهایی را برای رسیدگی به آنها ایجاد کنند. با کار با یک درمانگر، افراد می توانند بیاموزند که واضح تر و منطقی تر فکر کنند، که می تواند به طور قابل توجهی سلامت روان و رفاه کلی آنها را بهبود بخشد.
آیا اختلال دوقطبی بر حافظه تأثیر می گذارد؟
اختلال دوقطبی، یک وضعیت سلامت روان که با نوسانات خلقی شدید مشخص می شود، همچنین می تواند تأثیر منفی بر حافظه داشته باشد. مطالعات اخیر این ارتباط را روشن کرده است و راه های مختلفی را نشان می دهد که اختلال دوقطبی بر عملکرد شناختی و فرآیندهای حافظه تأثیر می گذارد.
مطالعهای در سال ۲۰۱۷ نشان داد که افرادی که دورههای شیدایی اختلال دوقطبی را تجربه میکنند ممکن است با مشکلات حافظه تاخیری روبرو شوند، در حالی که بررسی دیگری در همان سال نشان داد که حافظه فعال میتواند در طول و بین این تغییرات خلقی به خطر بیفتد. این اختلال در حافظه فعال به توانایی ذخیره و مدیریت موقت اطلاعات مورد نیاز برای کارهای شناختی اشاره دارد (منبع مطلب).
علاوه بر این یافته ها، یک بررسی در سال ۲۰۱۸ نشان داد که افراد مبتلا به اختلال دوقطبی، به ویژه آنهایی که علائم شدید دارند، اغلب با حافظه آینده نگر دست و پنجه نرم می کنند (منبع مطلب). حافظه آینده نگر شامل به خاطر سپردن برنامه ها یا نیات در زمان مناسب به منظور اجرای آنهاست. این نوع حافظه نقش اساسی در زندگی روزمره ما دارد و می تواند به طور قابل توجهی تحت تاثیر اختلال دوقطبی قرار گیرد.
یک مطالعه در سال ۲۰۱۶ ارتباط دیگری را بین اختلال دوقطبی و عملکرد حافظه نشان داد: افراد مبتلا به اختلال دوقطبی که همچنین دارای اختلال مصرف مواد (SUD) هستند، در مقایسه با افرادی که دارای SUD نیستند، کاهش بیشتری در حافظه کلامی دارند (منبع مطلب). متأسفانه اختلالات مصرف مواد در بین افراد مبتلا به اختلال دوقطبی شایع تر از جمعیت عمومی است که پیچیدگی این مسائل مرتبط را برجسته می کند.
اختلال دوقطبی و روان پریشی
افرادی که از اختلال دوقطبی رنج می برند ممکن است در طول دوره های شیدایی شدید، دوره های روان پریشی را تجربه کنند که می تواند منجر به توهمات شنیداری یا بصری، هذیان، تفکر پارانوئید و اختلال در توانایی های استدلال شود. این اپیزودهای روان پریشی همچنین تأثیر نامطلوبی بر حافظه دارند زیرا بخش هایی از مغز که مسئول ذخیره و یادآوری اطلاعات هستند را درگیر می کنند.
در طول یک دوره روان پریشی، افراد مبتلا ممکن است غیرمنطقی عمل کنند و علیرغم همه شواهد خلاف آن، به چیزهایی اعتقاد داشته باشند. آنها ممکن است در انجام وظایف اولیه مراقبت از خود مانند غذا خوردن یا دوش گرفتن دچار مشکل شوند. علاوه بر این، توانایی آنها برای استدلال به طور قابل توجهی در طول این قسمت ها به خطر می افتد. این اختلال اغلب حتی پس از فروکش کردن دوره نیز ادامه می یابد.
مشکلات حافظه نیز در طول و پس از دوره های روان پریشی رایج است. مطالعهای در سال ۲۰۱۶ نشان داد که افراد مبتلا به اختلال دوقطبی که روانپریشی را تجربه کردهاند، حافظه کاری ضعیفتری دارند، که آنها را مستعد توهمات شنوایی کلامی میکند. این توهمات شامل شنیدن صداها علیرغم عدم حضور گوینده است (منبع مطلب).
با این حال، توجه به این نکته ضروری است که ارتباط بین اختلال دوقطبی، اختلالات حافظه و روان پریشی نیاز به مطالعه بیشتر قبل از دستیابی به درک کامل دارد. محققان به کاوش این روابط ادامه می دهند تا بتوانند درمان های بالقوه و راه های بهتر برای مدیریت این شرایط را روشن کنند.
در ضمن، اگر شما یا یکی از نزدیکانتان علائم روان پریشی را تجربه می کنید، ضروری است که فورا به دنبال کمک پزشکی باشید. روان پریشی یک اورژانس پزشکی در نظر گرفته می شود که نیازمند توجه سریع برای اطمینان از بهترین نتایج ممکن برای افراد آسیب دیده است.
کلام پایانی
- اختلال دوقطبی، یک وضعیت سلامت روان که با نوسانات خلقی شدید مشخص می شود، می تواند به طور قابل توجهی بر توانایی های شناختی مانند تفکر، حافظه و تمرکز تأثیر بگذارد. در طول دوره های شیدایی یا افسردگی، این عملکردهای شناختی ممکن است به طور خاص به خطر بیفتند و عملکرد بهینه در زندگی روزمره را برای افراد دشوار کند. با این حال، درک این نکته ضروری است که اختلال دوقطبی یک بیماری قابل درمان با گزینه های درمانی متعدد در دسترس است. اینها می توانند شامل درمان، دارو درمانی و استراتژی های مختلف مراقبت از خود باشند که برای بهبود کیفیت کلی زندگی افراد مبتلا به این اختلال طراحی شده اند.
- افراد مبتلا به اختلال دوقطبی با کمک گرفتن از متخصصان سلامت روان و پیروی از درمان های توصیه شده می توانند علائم خود را مدیریت کرده و توانایی های شناختی خود را افزایش دهند. این ممکن است شامل همکاری نزدیک با یک درمانگر یا روانپزشک برای ایجاد یک برنامه درمانی مؤثر باشد که به نیازها و شرایط منحصر به فرد آنها رسیدگی کند. علاوه بر این، گنجاندن راهبردهای خودمراقبتی در برنامه روزانه فرد، مانند حفظ برنامه خواب منظم، درگیر شدن در ورزش بدنی، و تمرین تکنیک های کاهش استرس مانند مدیتیشن یا تمرینات تنفس عمیق، می تواند به عملکرد کلی شناختی و بهزیستی عاطفی کمک کند.